بخت گشایی با وقت قبلی!
نویسنده:
سعید ربیعی
امتیاز دهید
این کتاب مجموعه رباعیات سعید ربیعی می باشد که در سال 1389 از سوی انتشارات "فصل پنجم" روانه ی بازار گردید و در همان سال با استقبال گسترده علاقمندان ادبیات مواجه شد و چاپ اول آن تمام شد. رباعی های این کتاب که با زبانی امروزی و طنزی گزنده به مسائل و دغدغه های بشر امروزی می پردازد در دو فصل دسته بندی شده اند که فصل اول شامل رباعیاتی است که بار طنز آنها بیشتر است و فصل دوم رباعیاتی را دربرمیگیرد که با نگاهی تلخ تر - و شاید جدی تر - به دنیا می نگرد. عمده موضوعات مطرح شده در این کتاب عشق و ناکامی ، مادی گرایی و زندگی ماشینی و ... میباشد:
خوشحال شو: عاشق ِ شما هستم من !
هر چند که از شـما جــُــدا هستم من !
من عاشق ِ هر کسی شدم شوهر کرد؛
می بینی عجب بخت گشا هستم من ؟!
بیشتر
خوشحال شو: عاشق ِ شما هستم من !
هر چند که از شـما جــُــدا هستم من !
من عاشق ِ هر کسی شدم شوهر کرد؛
می بینی عجب بخت گشا هستم من ؟!
آپلود شده توسط:
Ahoora64
1392/01/14
دیدگاههای کتاب الکترونیکی بخت گشایی با وقت قبلی!
هر چــــند که از شـما جــدا هستم من!
من عاشق هر کسی شدم شوهر کرد
میبینی عجب بـخـت گشـا هستم من؟!
زیـــبا بود:x
نه دیگر در پی دیدارِ یارم
نه حتی از نبودش سوگوارم
مرا انگار کامل آفریدند
گمانم "نیمه ی دیگر" ندارم!
(سعید ربیعی -
تو رد می شی از آغوشم، مث یه روح سرگردون!
من اینجا موندم آواره، من اینجا گیجم و حیرون...
تو رو تو آینه می بینم یه شعر تازه می خونی؛
تا من پلکامو می مالم، سرت رو برمی گردونی!
نذار ساکت بشه سازم ، بزن بازم زیر آواز
تو این تاریکی مطلق منو یاد خودم بنداز!
همین که تو یه وقتایی تو رویاهام پا می ذاری
منو رد می کنی کم کم، از این روزای تکراری!
عزیزم قبله ی قلبم هنوزم سمت چشماته
هزارساله که انگاری توی آیینه هام جاته!
یه حسی از ته قلبم توی چشم تو جا مونده
کجا پیدات کنم آخه تو این تهران وامونده؟
سعید ربیعی
خون در دلمان شده ازین باج و خراج
دیگر کف خانه ام چه فرش و چه حصیر
......................................... !
سیب که سهل است برو زهرو بیار
با قصدِ ربودنِ چراغم آمد...!
بسپار بگویند که در منزل نیست
این بار اگر عشق سراغم آمد!:baaa:[center][/center]
یک تور سپید و صورتی بر تن شد
یک دختر ساده و رمانتیک، زن شد:x
دیروز تمام ِ فکر ِ او شعرش بود:x
امروز تمام ِ غصه اش روغن شد :((
غم در دل من دوباره پا می گیرد
یک ثانیه لبخند بزن، باور کن:
از اخم شما دل خدا می گیرد!